سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پژوهش در تاریخ

سلام به دوستای خوب انجمن علمی تاریخ بیرجند. امیدوارم از وبمون خوشتون اومده باشه. این وبلاگ سعی داره تا می تونه شما را به علم تاریخ و گذشته پر افتخار کشورمون آشنا کنه.نظر یادتون نره.

حجاز قلمرو ظهور اسلام

سراسر مرز غربى حجاز را بحر احمر یا دریاى سرخ احاطه کرده است. مساحت کل شبه جزیره تقریبا دو برابر مساحت ایران کنونى یعنى بیش از سه میلیون کیلومتر مربع مى‏باشد. این شبه جزیره از شمال به فلسطین و بادیه شام (سوریه و اردن فعلى) و در شرق به عراق (قلمرو حیره) و خلیج فارس و در جنوب به اقیانوس هند و خلیج عمان محدود است.

هنگام ظهور اسلام، در حجاز و دشتهاى پهناور و بیابانهاى بى‏کران و بى آب و علف و لم یزرع آن، تقریبا اثرى از تمدن وجود نداشت، و در صدها فرسخ آن نشانه‏اى از حیات دیده نمى‏شد. قسمت عمده آن را دریائى از شن‏هاى روان و ریگ‏هاى تفتیده و سوزان تشکیل مى‏داد. نقاط مسکونى این اراضى پهناور بسیار محدود بود و از چند شهر بى اهمیت تجاوز نمى‏کرد. بقیه ساکنان آن صحراهاى مخوف و دهشت‏زا، قبایل پراکنده و چادر نشینان خانه به دوش بودند که در نواحى مختلف صحرا یا در فواصل کوه‏ها به سر مى‏بردند، و پیوسته در راه یافتن آب و گیاه یا براى گریز از جنگ و خون ریزیها در حال نقل و انتقال بودند.

جنوب شبه جزیره یعنى یمن داراى آب و هواى مساعد بود و آثارى از تمدن داشت که آن هم به وسیله رومى‏ها و حبشى‏ها و در آخر ایرانیان، آخرین فروغ خود را از دست داده بود.

ناحیه شمال و شمال غربى شبه جزیره، یعنى حجاز و نجد که دین مبین اسلام در آن طلوع نمود، چنان فاقد اهمیت بود که مورد توجه کشورگشایان واقع نمى‏شد. به طورى که هیچ کشورگشائى زحمت لشکر کشى به آنجا را به خود نمى‏داد. زیرا نه قابل کشت و زرع و تولید بود، و نه صنایع و فراورده و محصولات تجارتى داشت، و نه چندان داراى نقاط مسکونى و خوش آب و هوا بود که طمع گردنکشان و جهان گشایان را برانگیزد تا به آنجا لشکر بکشند، یا مردمى به این امیدها به آن نواحى کوچ کنند، و در آنجا سکونت ورزند.

با این وصف ناحیه شمال غربى شبه جزیره یعنى «حجاز» نظر به اینکه مرکز طلوع آفتاب جهانتاب اسلام و محل نزول وحى الهى بر حضرت ختمى مرتبت محمد بن عبد الله (صلى الله علیه و آله) است، براى مسلمانان از اهمیت و احترام خاصى برخوردار مى‏باشد. به این دو بیت‏شعر زیبا نگاه کنید:

سفرى به کوى جانان ز ره حجاز باشد سفر حقیقت آرى ز ره مجاز باشد

همه خارهاى صحرا بکشم به دیده چون گل اگر این ره بیابان طرف حجاز باشد

مواردى چند را مى‏توان در این خصوص یادآور شد که منطقه حجاز توجه اقوام دیگر را به خود جلب کرده است: نخست هجرت گروهى از یهود مى‏باشد که در حمله رومى‏ها به فلسطین از تیر رس آنها گریختند و براى حفظ جان خود به یمن و سرزمین یثرب یعنى مدینه کنونى و خیبر واقع در سر راه مکه و شام روى آوردند که بعدها به نام یهودان حمیرى در یمن، و بنى نضیر و بنى قینقاع و بنى قریضه و خیبرى و غیره در مدینه و نواحى آن معروف گشتند.

یهود با اعراب بت پرست آمیزش پیدا کردند، به آنها زن دادند و از آنها زن گرفتند، و حتى بسیارى از آنها را به دین خود در آوردند. به همین جهت بیشتر یهودان یمن و حجاز به موازات ظهور اسلام اصل عربى داشتند و به همین علت نیز با وجودى که یهودى شده بودند، زبان و خلق و خوى عربى خود را حفظ کرده بودند.

مورد دیگر آمدن یکى از ملوک یمن به یثرب است که به نام «تبع‏» خوانده مى‏شود. تبع لقب عده‏اى از سلاطین یمن بود. تبع اول هم عصر بلقیس ملکه سبا است. ماجراى آمدن او به مدینه هم این بود که عرب «یثرب‏» از ورود قوم یهود به قلمرو خود به تبع شکایت نمودند. تبع نیز به آنجا لشکر کشید و دست به کشتار زد. سپس یکى از فرزندان خود را در آنجا به جاى خویش منصوب داشت و به یمن بازگشت. در غیاب او مردم مدینه پسرش را غافلگیر نمودند و به قتل رساندند. چون این خبر به تبع رسید بار دیگر به مدینه آمد و با قاتلان فرزند پیکار نمود.

در آن میان دو نفر از علماى یهود بنى قریضه تبع را ملاقات کردند و از وى خواستند که از ادامه جنگ خوددارى کند. وقتى تبع سبب پرسید، گفتند: پیغمبرى از عرب بر انگیخته مى‏شود و به این شهر مى‏آید و سکونت مى‏ورزد. ما نیز به امید درک محضر او به این شهر مهاجرت کرده‏ایم. چون تبع این مطلب را شنید دست از جنگ کشید و به یمن بازگشت.

تبع در سر راه خود به یمن از مکه گذشت و به تعمیر خانه خدا «کعبه‏» پرداخت. درى براى خانه خدا (کعبه) قرار داد و کعبه را با پرده‏اى پوشانید، و به نقلى او نخستین کسى است که خانه کعبه را با پرده پوشش داد.(مروج الذهب مسعودى - جلد 2 صفحه 76 و کامل ابن اثیر - جلد 1 صفحه 244.)

روایات اسلامى مى‏گوید تبع همان موقع به پیغمبر اسلام که هنوز متولد نشده بود ایمان آورد.

مورد دیگرى که مى‏بینیم به حجاز لشکرکشى شده است، ماجراى مشهور قوم فیل و آمدن «ابرهه‏» فرمانده حبشى قواى اشغالگر یمن به مکه براى تخریب خانه خداست. داستان قوم فیل چنان که مى‏دانیم در قرآن مجید آمده است و یک سوره قرآن را تشکیل مى‏دهد.

خدا در سوره فیل مى‏فرماید: «ما قوم فیل را مانند برگ جویده شده نابود ساختیم‏» داستان آن به هنگام خود ذکر مى‏شود.

نه تنها عرب حجاز در طول تاریخ مورد هجوم و استثمار کشور گشایان و امپراتوران عصر واقع نشده است، بلکه اصولا عرب چه در یمن و چه در حجاز، و عراق و شام و فلسطین همیشه آزاد زیسته‏اند، و آداب و رسوم خاص خود را حفظ کرده و هرگز باج گذار نبوده‏اند. فقط یمن مدتى مورد توجه رومیان واقع شد و بعد هم مدتى دیگر حبشى‏ها به آن جا لشکر کشیدند، و به موازات ظهور اسلام جزو متصرفات ایران ساسانى بود و نماینده‏اى از ایران در آنجا به سر مى‏برد. تازه این حوادث هم مربوط به شهر «صنعا» پایتخت معروف یمن و چند شهر ساحلى آن بود و سایر نقاط یمن و عرب‏نشین آنجا که کوهستانى است تقریبا از این پیشامدها محفوظ مانده بود.

گوستاولوبون مورخ محقق فرانسوى در اینجا سخنى دارد که باید آن را نگاشت. مى‏گوید: اسکندر مقدونى در صدد حمله به مناطق عرب‏نشین شام و فلسطین بود که از دنیا رفت. پس از وى متصرفاتش میان سردارانش تقسیم شد. آنتى گون یکى از سرداران وى پسر خود دمتریوس DEMETRIUS را به جنگ عرب شام و فلسطین مامور ساخت.

دیودور مى‏نویسد: «وقتى دمتریوس وارد پترا (از شهرهاى فلسطین) شد، اعراب به او چنین گفتند: اى دمتریوس پادشاه! چرا با ما جنگ مى‏کنى؟ ما در ریگستانى به سر مى‏بریم که فاقد کلیه وسایل زندگى و محروم از تمام نعماتى است که اهالى شهرها و قصبات از آن متمتع و بهره‏مندند. ما سکونت در یک چنین صحراى خشک را بدین جهت اختیار نموده‏ایم که نمى‏خواهیم بنده کسى باشیم. بنا بر این تحف و هدایائى را که تقدیم مى‏نمائیم از ما قبول نموده، لشکریان خود را از اینجا کوچ داده، مراجعت کن و بدان که نبطى از حال به بعد دوست صمیمى تو خواهد بود، و اگر مى‏خواهى که این محاصره را ادامه دهى، صریحا به تو مى‏گوئیم طولى نخواهد کشید که دچار هزاران مشکلات و مصائب خواهى شد، و هیچ وقت هم نمى‏توانى ما را مجبور سازى معیشتى را که از طفولیت به آن مانوس و عادى شده‏ایم تغییر دهیم، و اگر بالفرض از میان ما اشخاصى را بتوانى اسیر کنى و با خود ببرى، آنها غلامانى خواهند بود بد اندیش و هیچ وقت هم نمى‏توانند طرز زندگى خود را از دست داده رویه دیگر را اختیار کنند».

«دمتریوس‏» این پیغام صلح را مغتنم شمرده هدایا را قبول نمود و یک چنین جنگى را که مى‏دانست مشکلات آن زیاد است، خاتمه داده و برگشت (تمدن اسلام ترجمه فارسى - ص 93)