سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پژوهش در تاریخ

سلام به دوستای خوب انجمن علمی تاریخ بیرجند. امیدوارم از وبمون خوشتون اومده باشه. این وبلاگ سعی داره تا می تونه شما را به علم تاریخ و گذشته پر افتخار کشورمون آشنا کنه.نظر یادتون نره.

فرقه مشعشعیان(2)

مولی علی سر سلسله مشعشعیان



مولی علی فرزند سید محمد مشعشع متوفی ( 861 ق ) را می توان پایه گذار اصلی تفکرات فرقه مشعشعی ها به شمار آورد . وی راه را بر حاجیان می بسته و از رفتن آنها به حج جلوگیری می کرده چون ایشان همچون پدرش قائل به این بود که امام علی ( ع ) خداست و به خاطر همین تفکرات که امام علی ( ع ) خداست و خدا نمی میرد  در سال 857 ق به نجف حمله کرد و بارگاه ملکوتی امام علی ( ع ) را تخریب کرد و تمامی اموال آنجا را به غارت برد ، همچنین 6 ماه بعد به کربلا حمله کرد و آنجا را نیز به غارت برد.

بعد از این لشکر کشی ها مولی علی بر آن شد که حکومتی مستقل در برابر حکومت صفوی تشکیل دهد و نام حکومت را مشعشعی نامید ولی به دست حکومت صفوی دستگیر و قبل از پدر خود ( سید محمد مشعشع ) در عوان جوانی به قتل رسید و بعد از کشته شدنش شاه عباس صفوی به سال 914 ق این حکومت ضعیف و کوچک را بر انداخت و از بین برد و بعد از این امر طرفداران خاندان مشعشعی تحت فرمانبرداری حکومت صفوی قرار گرفتند و از غارتگری دست برداشتند و به اشراف مبدل شدند و  مولی علی را مقصر اشتباهات گذشته می دانستند و از وی بیزاری می جستند


فرقه مشعشعیان

سید محمد مشعشع و ادعای مهدویت


 

با روی کار آمدن حکومت صفویه و رسمی شدن مذهب شیعه در ایران تحولات عظیمی در مسائل حکومتی و دینی مردم به وجود آمد ولی متأسفانه به واسطه این تحولات مسائل سوء نیز به وجود آمد که یکی از موارد آن ایجاد فرقه های متفاوت در مباحث مهدویت و امامت و همچنین غلو در جایگاه امام علی ( ع  ) بود که اکثریت آنها به کفر منجر می شد .اما آنچه در این جا می خوانید در مورد فرقه آتش بیگی یکی از مسلک های فرقه اهل حق می باشد

سید محمد مشعشع فرزند فلاح مؤسس و بنیانگذار خاندان مشعشعی ( آتش بیگی ) در اوایل جوانی ادعای مهدویت کرد و معتقد بود پیامبر و 12 امام مرده و روح امام دوازدهم در کالبد ایشان تصور شده و مدعی شده که من امام غائب و امام زمانم و همچنین معتقد بود که امام علی ( ع ) خداست و اگر کسی این موضوع را نپذیرد کافر است و باید کشته شود .

پیروان فرقه مشعشعی براین باورند که سید محمد مشعشع از خورشید متولد شده و جسم او جدا شده از خورشید است به همین دلیل ایشان ( سید محمد ) را مشعشع به معنای درخشان و سرمست و ... نامیده اند که همین نحوه تولد علت نام گذاری فرقه به خاندان مشعشعی شده است.


پیامبران باستان حوزه بلخ(بخش اول)

  1- سروش

سروش نخستین پیامبر باستانی حوزه بلخ و زابل می باشد. در یشتهای اوستا دو سوره بنام سروش است. یسنا 57 به سرایش گاتها (نخستین بخش اوستا) توسط سروش در کنار رشته کوه البرز، اشاره کرده و نگاشته است: «سروش پارسای خوش اندام... را می‌ستاییم. نخستین کسی که پنج گاتهای اسپیتمان زرتشت پاک را، ابیات شعر و قطعات را با تفسیر و پاسخ بسرود.[2] ... کسی که از برای او هوم مفرح درمان‌بخش ... بر بالای بلندترین قله هَربُرز[3]  فدیه آورد... سروش پارسای خوش اندام که خانه صد ستون پیروزمندش در بالای بلند ترین قلة هَربُرز ساخته شده است... کسی که آموز گار دین است... اگر هم (دشمن) در مشرق هند باشد، او (سروش) او را گرفتار کند. اگر هم او در غرب باشد او را بر اندازد... کسی که سه بار در هر روز و شب به این کشور درخشان خوانیرس آمده، اسلحه ای با تیغه تیز و قوی ضربت برای فرق دیوها به دست دارد. برای بر انداختن اهریمن نابکار، برای بر انداختن دیو خشم، برای بر انداختن دیوهای مازندران، برای بر انداختن همه دیوها.»[4]  

مهرِ یشتِ اَوِستا (یشت دهم) جای دقیق قله البرز را که جایگاه سرایش گاتها توسط سروش است به نام «هُکر» (رشته کوه بابا) معین کرده و گفته است: «مهر را می ستاییم کسی که هوم درمان بخش با چشم های زرد رنگ در بلند ترین قلة هَرَََئیتی که موسوم است به هُکَر[5] برای او فدیه آورد.[6] 

آریان پور به استناد از گاهنامه ابومعین ریوشاری / قرن سوم هجری/ نگاشته است: « سروش نیای هفتم آریان هوشنگ بود. سروش سراینده نخستین قطعات کتاب مذهبی ریگ بید (ریگ ویدا) در حوزة رود «سرسوتی» (هیرمند) است. اینکه اوستا شناسان برخی از سرودهای اوستا را به پیش از زردشت مربوط دانسته اند، به احتمال قوی همان سرودهای سروش میباشد.» [7] 

در باره معنی واژه ریگ بید لازم است گفته شود که: گرچه در فرهنگ ها «وَید Vid   » را به معنی دانش و آگاهی نوشته اند.[8] لیکن به نظر میرسد که «وَید» یا «بَید» یا «وِدا» به معنی دانش صرف نبوده است؛ بلکه به معنی دانش و معارفی است که موزون باشد. یعنی سروده های موزون مذهبی که مؤمنان، آن را ترنم و زمزمه می کردند. این مطلب از سخنان ابوریحان بیرونی فهمیده می شود که وی در باره سروش و زمزمه نگاشته است: «سروش نخستین کسی است که مردم را به زمزمه امر کرد و زمزمه آن است که شخص آهسته آوازهایی بخواند بدون آنکه دانسته شود چه می خواند. و بدین جهت زمزمه می کردند که در هنگام نماز و ستایش خداوند ، غذا می خوردند و لذا برای شان ممکن نبود که وسط نماز چیزی بگویند. این بود که همهمه می کردند و اشاره می نمودند و سخن نمی گفتند... [و هم چنین] سروش نام آن فرشته ای است که شب را مراقبت می کند و برخی گفته اند او جبرئیل است.» [9] بله «در ادبیات متاخر زرتشتی، سروش از فرشتگانی است که در روز رستاخیز به کار حساب و میزان گماشته خواهد شد و از گاتها نیز بر می آید که این فرشته دراعمال روز جزا دخالت دارد (یسنا 43 قطعه 12) و هم در کتب متاخر زرتشتی و فرهنگهای فارسی، سروش پیک ایزدی و حامل وحی خوانده شده، از اینرو در کتابهای فارسی او را با جبرائیل سامی یکی دانسته اند.»[10] 

آریانپور بامیانی از قول ابو معین ریوشاری (قرن سوم هجری) می نویسد: «سرودهای ریگ بید به وسیله تبار کیومرث در زابلستان سروده شده و نخستین قطعات آن را «سروش» که نیای هفتم آریان هوشنگ است، در کنار رود سرسوتی saras vati   (سرسوتی ریگ بید = هرخوتی اوستا= دریای هیرمند کنونی)  سروده است. ریگ بید متعلق به آریان های زابلی و سندی از تبار وَهکرت (دراویدی ها) بوده نه متعلق به مهاجمان بعدی هند.»[11] 

[1]   ابوزید بلخی، البدء و التاریخ ج3 ص7 / چ پور سعید/  مکتبت الثقافت الدینیه/ بی تا / آفرینش‏وتاریخ/ ترجمه محمد رضا شفیعی، ج‏1 ص 416

  [2]   سروش یشت سر شب (یسنا 57) بند6 و 7. پورداود، یشتها/ 1/ 543.

[3]   منظور سلسله کوه البرز در جنوب بلخ است. به بحث کوههای اوستا در این تألیف رجوع شود.

[4]   سروش یشت سر شب (یسنا 57) بند18- 20- 22- 28- 30- 31 / پورداود، یشتها 1/ 547 و 553 / پورداود، یسنا، ج 2، ص 62

[5]   منظور از  کوه هُکر کوه بابا در جنوب بامیان است. به بحث کوههای اوستا در این تألیف رجوع شود.

[6]   مهر یشت فقرة 88، پورداود، یشتها 1/ 467 .

[7]    نک: آریان پور، خراسانیان در قرون وسطی، ص13 و270

[8]   احسان بهرامی، فرهنگ واژه‌های اوستایی، جلد 3، ص1342

[9] ابو ریحان بیرونی، آثارالباقیه، ترجمه دانا سرشت، ص 285 / متن  عربی، ص 219 / چاپ دانشگاه لیپزیک

[10]  دهخدا، ذیل سروش به استناد پورداود، یشتها/ 1 / 517 و 518


شیریهم، لیان وکی. ری. ری شا در تاریخ ایلام(3)

دوره ایلام میانی (1120- 1450 ق.م) و جلوه گری تمام عیار لیان

این دوره که به دوره طلایی ایلام معروف است دو سلسله به قدرت رسیدند که درخشان ترین عصر تاریخ لیان می باشد و پادشاهان آن توجه خاصی به لیان داشتند و کمتر پادشاهی بود که وقفی یا تعمیراتی در معبد لیان نکند و کتیبه ای در این زمینه در معبد لیان به یادگار نگذارند.

الف: سلسله ایگهالکی ها (1210-1350 ق.م)

مرکز آن ها احتمالاً در “ایاپیر” یا ایذه کنونی بود. نیانگذار سلسله “ایگی هالکی” بود. پس از وی “پاهیرایشان”، آتارکیتا (1286- 1295 ق.م) و بعد نوبت هومبان نومنا (1266- 1285 ق.م) رسید که پسر آتارکیتا است. در این زمان چنان که اشاره شد شیریهوم و لیا ن مورد توجه بسیار واقع شدند به طوری که “تنها متن ایلامی مربوط به هومبان نومنا در شوش یافت نشده بلکه در لیان به دست آمده است”.

وی برای خدایان لیان معبدی بنا کرد و در کتیبه خود از خدای هومبان (خدا آسمان)، “کی. ری. ری. شا” (الهه بزرگ لیان) همچنین از بهاهوتپ (خدای بخشنده) یاد م کند و خود را وسعت دهنده پادشاهی، فرمانروای ایلام و شاه انشان می نامند. هومبان نومنا در کتیبه خود می گوید :”خدا هومبان، من را به خاطر مادر دوست داشت و تقاضای من را بر آورد” و ادامه می دهد که در خرابه های معبد پیشین (معلوم می شود که معبد لیان پیش از این تاریخ وجود داشته ولی سازنده اولین آن مشخص نیست) معبد بزرگی را بنا کرده و به ایزد بانوی شهر لیان “کی. ری. ری شا” و بهاهوتپ وقف کرده و از آن زندگی ابدی و سلامت طلب می کند، هم از مادرش “میشیمروه” و همسرش “ریشاپ لا” نام می برد.

هومبان نومنا پدشاه مقتدر ایلام، دو معبد در لیان یکی برای هومبان و همسرش ” کی.ری. ری. شا” و دیگری برای خدایان حامی شهر (بهاهوتپ) ساخت که این موضوع صراحتاً در کتیبه های پادشاهان بعد از وی آمده است. چنین پیداست که نذری در کار بود و وی برای سلامتی همسر و مادرش یا به قول جورج کامرون زنانش، معبد ایزدبانوی شهر لیان را از نو ساخته است.

بعد از وی اونتاش گل  (گل نام دیگر هومبان یا خدای آسمان) یا اونتاش هومبان (1245- 1265 ق.م) به قدرت رسید وی فرزند هومبان نومنا است. چون در این زمین سیستم  برادر-  شاهی به پایان تغیر یافته بود به شکل موروث پدر- پسری در آمد. اونتاش گل، شهر “دورونتاش” (چغازنبیل و معبد زیگوراتی بزرگ آن” را ساخت. با این حال به علت اهمیت لیان و به ویژه  ایزد بانوی آن جایگاهی را در کنار معبد اینشوشناک به الهه “کی. ری. ری. شا” اختصاص داد. این امر نشان دهنده این است که پرستش ایزدبانوی لیان نه فقط مخصوص مردم این شهر، بلکه قلمرو آن از جنوب به سمت شمال کشیده شده و کی. ری. ری. شا از مقام الهه محلی به الهه ای ملی تبدیل شده بود.

پس از “اونتاش گل” سه نفر به حکومت رسیدند. در این زمان با پدیداری نشانه های زوال بابل، آشوری ها در شمال میان دورود با اقتدار ظهور کرده و در پی توسعه طلبی خود در زاگرس و خلیج فارس برآمدند.

شوتروکی ها (1110- 1205 ق.م) اوج ترقی لیان

خاستگاه این سلسله در نزدیکی فهلیان تا حوالی شیراز و بنیانگذار آن، “هالتوش اینشوشیناک” (به معنی خدای اینشوشیناک نیست به سرزمین من مهربان بود) است. پس از وی نوبت به پادشاهان نامدار این سلسله یعنی شوتروک ناهونته (آن که توسط خدای خورشید براستی هدایت می شود) رسید.

کتیبه های بسیاری از وی به جا مانده است “علاقه زیادی به جمع آوری سنگ های یادبود داشت … و شاه شخصاً کتیبه ها را بر سنگ می کند و به این ترتییب آن معتبر می کرد.”

در این زمان وسعت قلمرو ایلام به منتهی الیه جنوب لیان می رسید. شوتروک ناهونته معبد ایزدبانوی لیان یعنی “کی. ری. ری. شا” را که قبلاً توسط هومبان نومنا بازسازی شده بود و به مرور زمان دچار تخریب گشته بود، تعمیر کرد. والتر هینتس این مسئله را دلیل قدرت سیاسی وی در گستره حکومت ایلام می داند. شوتروک ناهونته پیروزی های درخشان نظامی خود را در میان دورود، در کتیبه معبد لیان شرح می دهد.

او در سال 1160 ق.م بابل را شکست داد و پسرش کوتیر ناهونته را به عنوان نایب الحکومه آن شهر منصوب گرد و پس از گشودن شهرهای دیگر، مجسمه مانیشتوسو (سر سارگون و مهاجم به شوش و شیریهوم)، ستون یادبود نارام سین (درباره بر کوه نشینان زاگرس) و لوحه معروف حموابی را نشانه پیروزی با خود به ایلام آورد.

پس از درگذشت شوتتروک ناهونته، پسرش کوتیر ناهونته که در پیروزی های پدرش در میان دورود نقش مهمی داشت به قدرت رسید. او هم با توجهات خاص به لیان و موقعیت سیاسی، اقتصادی و مذهبی آن، به تاسی از پدران خود، معبد ایزد بانوی لیا “کی. ری. ری. شا” را بازسازی کرد و در کتیبه ای که از آن معبد به دست آمده برای همسرش “نهونته اوتو” و فرزندش طلب خیر و برکت نمود.

دوره پنج یاله حکومت کوتیر ناهونته (1166- 1170 ق.م) سپری گردید و بعد از وی برادرش شیلهیک اینشوشیناک (1151- 1165 ق.م) (به معنی تقویت شده به وسیله خدا اینشوشیناک) به قدرت رسید. بر خلاف جورج کامرون، والتر هینتس عقیده دارد که وی از سال 1120- 1150 ق.م حک.مت کرده است که در این صورت حدود چهل سال اختلاف زمانی وجود دارد. اما این اختلاف نظر چیزی از شکوه و عظمت حکومت او نمی کاهد چون دوران حکومت او از باشکوه ترین دوران تاریخ ایلام است. پیروزی نظامی، ثروت، سازندگی و توجه به ساخت و ساز معابد از وییژگی های حکومت اوست.

شیلهاک اینشوشیناک حدود سی کتیبه از خود به یادگار گذاشت. به طوریکه والتر هینتس و را آرشیویست و تاریخ گذار می نامد. وی کتیبه های شاهان پیش از خود را استنساخ کرد و گفت:

“من کتیبه های آنان را نه کنار گذاشته ام و نه دخل و تصرفی در آن کرده ام، آن ها را دوباره نوشته ام و در معبد اینشوشیناک قرار داده ام” این پادشاه کتیبه نویس، معبد الهه “کی. ری. ری. شا” و “معبد دیگری را که این الهه با هومبان مشترکاً سهیم بودند، به طور کامل بازسازی کرد.”

درگیری های نظامی با پادشاهان میان رودان که همواره با فتوحات بسیار از سوی شیلهاک اینشوشیناک همراه بود، وقت زیادی از مدت حکومتش را به خود اختصاص داد. اگر غیر از این بود قطعاً می توانستیم کتیبه های بیشتری از وی داشته باشیم. با پایان پذیرفتن حکومت وی تقریباً افول و زوال قدرت سیاسی در ایلام نمایان شد و می توان به نوعی او را آخرین پادشاه قدرتمند ایلام قلمداد نمود.

بعد از شیلهاک اینشوشیناک، “هوته لوتوش اینشوشیناک” به قدرت رسید. در این زمان احتمالاً منطقه لیان دیگر در اختیار این پادشاه ایلام نبود چون در هیچ یک از آجرهای کتیبه دار او ذکری از لیان نمی شود. البته شایان ذکر است که این مسئله به منظره تصرف لیان به وسیله یک دولت خارجی نیست بلکه چون این پادشاه به طور دائم درگیر جنگ با پادشاهان زورمدار آشوری و بابلی بود کمتر توانست به مناطق جنوبی قلمرو به ویژه شیریهوم و لیان توجه نماید و شابید نوعی خود مختاری- در لیان حاکم بوده است. به هر ترتیب پس از پایان سلطنت آخرین پادشاه شوتروکی، دوره تاریک سوم تاریخ ایلام شروع شد که به مدت چهارصد سال (760- 1110 ق.م) به طول انجامید.

پادشاهی ایلام نو  (640-740 ق.م)

واپسین دم حیات سیاسی ایلام

آغاز حکومت آخرین سلسله پادشاهی تاریخ ایلام با “هومبان نیکاش” شروع می شود که به مدت یک قرن ادامه یافت. نیکاش بیست و پنج سال سلطنت کرد و سارگون (غیر از سارگون اکدی است) پادشاه مشهور آشور را شکست داد. ولی درگیری با آشوری ها به سرعت ادامه پیدا کرد و ضعف سیاسی شاهان بعدی مانع شد تا ایلامی ها افتخارات عصر طلایی شوتروکی ها را ادامه دهند.

در سال 694 ق.م سناخریب پادشاه آشوری، سواحل ایرانی خلیج فارس را مورد حمله قرار داد که یکی پس از دیگری سقوط کردند. به احتمال قوی لیان هم جزو شهرهای متصرفی بود و ر کل شیریهوم مورد تخریب و غارت واقع شد.

مقاومت های اندک ایلامی ها در برابر حملات شاهان آشور، اختلافات درونی و قدرت طلبی سیاسی، فرصت را برای آشوربانیپال، سلطان نامی و فاتح آشورپدید آورد تا با حملات پیاپی خود، طومار بیست و نج قرن حکومت ایلامی ها را در هم پیچید. آشور بانیپال ایلام را آماج حملات خود قرار داد. در آخرین حمله (645 ق.م) شوش و شهر مذهبی دوراونتاش (چغازنبیل) به ویرانه تبدیل شدند و “هومبان هالتاش سوم” آخرین پادشه ایلام را به اسارت بردند. پس از آن ایلام کم و بیش در دوره مادها و پارس ها به شکی ضعیف به حیا ت خود ادامه داد ولی هرگز به افتخارات کهن خویش بازنگشت و شیریهوم و لیان هم تمام خاطرات خود را در دل خویش خاموش نگه داشته و دیگر در تاریخ ایران، به این نام ظاهر نگشتند.

ژرف نگری در تاریخ ایلام به ما می نمایاند که لیان (بوشهر کنونی) در آن زمان موقعیت و اهمیت ویژه ای داشته است. مجاورت با دریای پارس باعث شد تا لیان بندر صادراتی کالای بازرگانی به حوزه خلیج فارس حتی تمدن سند محسوب شود. شیریهوم و لیان در جنوب محافظ شوش و انشان در برابر حملات پیاپی اقوام میان رودان مانند اکد، بابل و آشور بود تا حدی که صدماتی جدی در این راه تحمل کردند.

از نظر مذهبی، لیان جایگاه ایزد بانوی ملی ایلام، کی. ری. ری. شا خدای ویژه ایلام بود با عنایت به این که موقعیت زنان در ایلام رفیع تر از سلسله آریایی بود دهها الهه ایلامی و بابلی در ایلام مورد پرستش واقع می شدند. به جز الهه کی. ری. ری. شا خدای هومبان یا گل و بهاهوتپ (خدایان بخشنده) هم در لیان دارای معبد بودند و تقریباً کمتر پادشاهان قدرتمندی از ایلام سراغ داریم که توجه خاصی به این معابد ننموده باشد.

نکته دیگر اینکه اهمیت لیان و معبد بزرگ آن از این روست که در مواقعی، دارنده یگانه سند تاریخی و مکتوب از شاهان ایلام مانند سیموت وارتاش و هومبان نومنا بوده است که خود مبین توجه خاص به معابد ایلامی لیان است و سرانجام امید به این که ما وارثان کنونی تمدن چهارهزار و پانصد ساله لیان با تتبع در تاریخ ایلام و شناخت آثار به جا مانده بتوانیم صفحات جدیدی بر تاریخ ایلام بیفزائیم به ویژه این که نوعی حکومت چرخشی در ایلام وجود داشته که مثلاً اوان، انشان و سیماش به حکومت رسیده اند. علاوه بر آن در تاریخ ایلام سه دوره تاریک سیاسی دارد که اطاعات چندانی از آن به دست نیامده است.

در نتیجه اگر آثار مابد ایلامی در بوشهر شناسایی شوند و با روش نو سیستماتیک به کاوش های باستان شناسی، در کهن شهر لیان ایلامی اهتمام گردد به یقین صفحات جدیدی بر تاریخ ایلام افزوده خواهد شد و احتمال دارد در یکی از دوره های تاریک، این گردش حکومت به لیان رسیده باشد که اگر اینطور باشد این افتخار به لیان می رسد. از این رو تنها را چاره آن است که به سراغ معبد فعلی ایلامی که از آن کی. ری. ری. شا است رفته و با روشی نو، گنج یابی میسو پزار جبران شود. نکته آخ این که دو معبد دیگر در لیان وجود داشته، معبد هومبان (یا گل) و بهاهوپت یا خدایان بخشنده که احتمالاً باید در ریشهر قرار داشته باشند. امید است که با همت مسئولین نهادهای فرهنگی، کشوری و فرهنگ دوستان بوشهری این امر مهم، بزودی عملی گردد.


شیریهم، لیان وکی. ری. ری شا در تاریخ ایلام(2)

پادشاهی آوان و همدوشی تاریخ لیان با تمدن ایلامی

خاستگاه این سلسله به نظر والتر هینتس، شهر دزفول (نظریه دیگری شوشتر) بود. آن­ها اولین حاکمانی هستند که بر ایلام حکومت کردند. ابتدا بر میان دو رود تسلط داشتند ولی بعدها یکی از پادشاهان سلسله کیش (در جنوب میان دورودان) به سلطه ایلامی ها پایان داد. بنیانگذار این سلسله پلی نام داشت و جالب اینجاست که “این دوره از ایلام روشنایی چندان ندارد و تنها توسط یک سند در معبدی در لیان مشخص می شود.” که از محل معبد ایزدبانوی لیان یعنی ” کی. ری .ری شا” کشف شد. ” در این کتیبه تنها یک هجا از قسمت آخر نام سازنده معبد، (هی hi  ) به جا مانده است که وی خود را خدمتگذار “لیپاک” یعنی خدایان می داند. از آنجا که نام هیچیک از پادشاهان آوان به “هی” پایان نمی پذیرد. سازنده معبد یاد شده حاکمی کم اهمیت یا محلی در قرن بیست و پنجم و یا بست و چهارم ق.م بوده است یا یک نایب اسلطنه ایلامی و یا به احتمال بیشتر فرماندار شیریهوم که می تواند همان منطقه ایلامی ” سرزمین های ساحلی” در کنار خلیج فارس بوده باشد.

به این ترتیب آغاز ورود لیان در تاریخ ایلام با قدیمی ترین دوره تاریخی آن یعنی آوان شروع می شود. این مسئله روشن می سازد که شبه جزیره بوشهر می باید سالیان درازی پیش از این رویداد آباد و مسکون بوده باشد چه در غیر اینصورت نمی توانست در یک جهش سریع با حکومتی که در مرکزیت ایلام تشکیل شده بود، خود را همراه سازد. پس این پیکره یعنی در لیان، دارای زمینه هایی بوده که با آغاز وحدت سیاسی ایلام، جزو آن محسوب گردید. مضاف بر این که کتیبه مذکور به زبان اکدی است که خود جای تامل است.

پس از یک دوره کوتاه مدت برتری ایلام بر میان دو رود، این بار نوبت با رقیب بود که با تازش پیاپی خود، خواب خوش پادشاهان ایلام را آشفته سازد. سارگن (2307- 2340 ق.م) بنیانگذار دولت آکد، اول بار به ایلام تاخت، شاه ایلام “لوه ایششان” هشتمین فرمانروای پلی – آوانی بود. سارگن بر ایلام پیروز شد و بعد از این حادثه خود را شاه کیش، فاتح ایلام و ورهشی (ایالت خود مختار مرزی در شمال غرب خوزستان) نامید و به نشانه این پیروزی شمشیر خود را در آب های خلیج فارس شست.

“ایلامی ها در زمان “ریموش” (2307- 2316 ق.م) پسر سارگون سعی در رهایی از یوغ آکاد کردند ولی در تاخت و تاز ریموش شکست خوردند و بار دیگر ایلام غارت شد. پس از ریموش، پسر دیگر سارگون “منیشتوسو” به حکومت اکد رسید. “اسپوم” پادشاه اوانی ایلام، خود را مطیع اعلام کرد ولی میل به غارت و چپاول باعث حمله منیشتوسو به ایلام شد. در این حمله سپاه اکد به دو دسته تقسیم شدند: “یک شاخه از سپاه او از طریق زمین و از راه شوش به سوی خلیج فارس پیشروی کردند و شاخه دیگر تحت فرمان خود او با کشتی خلیج فارس را در نوردید. یکی از کتیبه های “منشتوسو” گزارش می دهد: “من با هدایا و پیشکش ها شاه انشان و شیریهوم را به سوی خدایم، خدای خورشید (شماس یا شمس) رهبری کردم” به طور و ضوح هدف اصلی این سفرهای پرمخاطره ، دست یافتن به معادن نقره و سنگ های گرانبهای کوه های جنوبی ایران بود.”

قدر مسلم مناطق مورد حمله منیشتوسو از حدود بندر دیلم تا منتهی الیه شبه جزیره لیان باستانی بود، چرا که منطقه ماهشهر تا خرمشهر فاقد هر گونه آثار مربوط به زندگی ایلامی است و احتمالاً در آن زمان تا حد زیادی زیر پوشش پسامدهای خلیج فارس و نیزار و باتلاقی بوده است.

به هر حال “منیشوسو پادشاه کیش وقتی انشان (و شیریکوم) را تحت اختیار درآورد با ناوگانی از دریایی پست عبور کرد. از پادشاهان آن سوی دریا، سی و دو تن برای جنگ با او گرد آمدند، اما او همه آن­ها را شکست داد و شهرهاشان را تسخیر کرد. وی فرمانروایان این شهر را برانداخت و کشورهایشان را تا معادن نقره تصرف کرد. از کوه های آن سوی دریای پست، سنگ های برداشت و پیکره خودش را ساخت و به انلیل (خدای مورد پرستش) تقدیم کرد.”

در ادامه لشکرکشی موفق شد ” تا جاده هایی را که از آن ها مواد ساختمانی و فلزات از کوهستان های ایران آورده می شد، تحت مراقبت بگیرد”. از دلال دیگر حمله منیشتوسو به دست آوردن دیوریت (نوعی سنگ آذرین) در زاگرس جنوبی بود که در معماری آن روز ارزش بسیار داشت. پس در پیشروی منیشتوسو در سرزمین ایلام هم در انشان و هم در شیریهوم ” سراسر ناحیه تا کانه های گرانبها غارت و ویران گردید و راه برای حمل دیوریت و کانه های گرانبها از ساحل ایرانی خلیج فارس به بابل باز شد.”

بعد از منیشتوسو “نارام سین” (2255- 2291 ق.م) به پادشاهی رسید وی با “هیتا” شاه ایلامی معاهده ای بست. معاهده صلح به زبان ایلامی بود نه آکدی (مانند کتیبه لیان) علاوه بر آن در این معاهده از مذهب و خدایان ایلامی اطلاعات مفیدی به دست می آید. آخرین (دوازدهمین) امیر آوانی، پوزور- اینشوشیناک بود که توانست در برابر تجاوز گری های حریصانه آکدی ها مقاومت کند. اما به دنبال او کسی نیامد تا قدرت را استمرار بخشد و دوره تاریک اول تارخ ایلام (2100-2200 ق.م) شروع شد. بخت با ایلامی ها یار بود چون آکدی های میان رودان هم از گوتی ها (کوه نشینان شمال غرب ایران) شکست خوردند و زیر سلطه آن ها قرار گرفتند که یک قرن به طول انجامید و نتیجهآن شکست بیگانه و جانشینی حکام اور به جای کیش در میان دو رود بود که طی آن سلسله اور و بعد ایسین لارسا (سومر جدید) به قدرت رسیدند.

سلسله سیماشکی (1850-2100 ق.م) دوران خاموشی لیان

مرکز آن در خرم آباد کنونی بود. پادشاهان این سلسله قصد داشتند شکست های سابق آخرین امیرا آوانی را در برابر همسایگان غرب جبران کنند از این رو “هوتران- تمپت” شاه سیماشکی در سال 2006 ق.م، “ایبی سین” سومری را شکست داد و سربازان ایلامی بر شهر اور دست یافتند پادشاه اور و مجسمه “نانا” خدای شهر را به نشانه پیروزی با خود به ایلام آوردند.

دوره حکومت 250 ساله سیماش ها با پیروزی بر میان دورودان همراه بود. این درگیری ها بیشتر در نواحی شمال ایلام صورت گرفت و شیریهوم و لیان یا کمتر نقش و دخالتی در زمینه این داشتند و یا حداقل منابع و متون این نقش را مشخص نکرده اند.

سلسله اپارت یا سوکل مخ ها (نایب السلطنه های بزرگ)(1505- 830 ق.م)

همجواری با شیریهوم و تک سند ایلامی در شهر لیان

مرکز حکومت آن ها در انشان یا انزان بود. شکل حکومت آن ها به این ترتیب بود که شاه عنوان (شاه انشان و شوش) داشت. نزدیک ترین برادرش نایب السلطنه (جانشین) وی بود و فرزندش (پسر ارشد) حاکم شوش بوده و به سلطنت نمی رسید و پدر و پسر در شوش بودند و نایب السلطنه به همه نقاط قلمرو سرکشی می کرد.

اپارت، سیل ها، اتاهوشو، سیرکتوه از این سلسله به ترتیب پادشاهی کردند و بعد نوبت به “سیموت وارتاش” (1770-1772 ق.م) رسید. همجواری لیان و شیریهوم با مرکز و منشا قدرت سلسله جدید و کشیده شدن مرکز آن به سمت جنوب، قطعاً بر خلاف دوره سیماش برای لیان امتیاز محسوب می گردید چرا که در این صورت شیریهوم واسطه آن ها با دریا و لیان بندر مهم بازرگانی ایلام به حساب می آمد و جالب ست بدانیم تنها سند موجود در کل قلمرو ایلام از سیموت وارتاش، یک مهر استوانه ای به جا مانده که آن هم در معبد الهه “کی. ری. ری. شا” در لیان یافت شد.

در این زمان حمورابی پادشاه معروف بابل دولت جدیدی را در میان دورودان پی افکند و به زودی طی چندین جنگ بر ایلام غلبه کرد اما دیری نگذشت که خود آماج حملات کاسی های غرب ایران قرار گرفت و ایلام هم در محاق دومین دوره تاریکی خود به مدت 150یال فرو رفت (1350-1500 ق.م). از ان دوره نشانه کمی به جا مانده که شاید به دلیل فترت سیاسی، خلا قدرت و رسیدن پادشاهی محلی و کم اهمیت در تاریخ ایلام باشد. مدارک اندکی در “کبنک” یا هفت تپه خوزستان، روشنایی کمی به این دوره می بخشد.


شیریهم، لیان وکی. ری. ری شا در تاریخ ایلام

تاریخ ایلام از دوره های درخشان و بااهمیت ایران باستان محسوب می شود. یکی از بخش های مهم حکومت ایلام، استان شیریهوم و شهر لیان (بوشهر کنون) در جنوب شرقی آن و در امتداد ساحل خلیج فارس است که برخی معتقدندتا میناب اداه داشته است. شهر لیان در این ناحیه به لحاظ مذهبی و تجارتی اهمیتی خاص یافت. به طوری که پادشاهان ایلام، بویژه دوره های میانی، به آن توجه زیادی داشته اند. با این وصف تا کنون پژوهش مستقلی در این موردانتشار نیافته. در این نوشته سعی بر این اس که زوایای ناشناخته حکومت ایلام، موقعیت و اعتبار آن بر اساس کتیبه ها ایلامی و پژوهش های خارجی و ایرانی تا حد نمایان گردد که خود می تواند روشنایی بیشتری به تاریخ ایلام بخشد.

پراکندگی مناطق قدرت و گردش دوری حکومت در بخش های جغرافیایی آن، توجه بیشتری را به کل تواریخ محلی نواحی مختلف، ایجاب می نماید که پژوهش انجام یافته حاضر در این راستا انجام شد و تقریباً اکثر منابع ایرانی و خارجی به شکل مقایسه ای و تحیلی مورد بررسی قرار گرفته است.

دوره زندگی ایرانیان پیش از ورود آریایی ها به علت فاصله زمانی (حدود هفت هزار سال پیش) و نبودن متون مستند، همواره وضعیت مبهم را دارا بوده است. با این حال جلوه های درخشان آن را می توان در شوش، سیلک کاشان، شهداد کرمان، شهر سوخته زابل و … دید. استقلال نسی، ازهم گسیختگی سیاسی و خود محوری را می توان مشخصه بارز آنها دانست.

از اوایل هزاره چهارم ق.م مردم نواحی مذکور در یک تحول در خانه سازی به جای روش چینه سازی، خانه های خود را با خشت خام ساختند و در زندگی روزانه خود ظروف سفالین را به کار بردند.

البته به این معنا نیست که استقرارهای مذکور چه در دشت یا کوهستان، بدون ارتباط با یکدیگر و در نهایت تنهایی به سر برده اند بلکه از نظر اقتصادی و فرهنگی تأثیرات متقابل بر روی هم داشته اندکه درک میزان آن بستگی به شناخت درجه پیشرفت هر کدام دارد.

هرچند از حدود هفتاد سال پیش باستان شناسانی نظیر : گیرشمن، اشمیت و هرتسفلد روی این کهن شهرهای پیش از آریایی، کار باستان شناختی انجام داده اند اما عدم وجود کتیبه های خطی پیش از هزاره سوم قبل از میلاد و به طور کلی عدم اختراع خط، مانع دستیابی به اطلاعات ذیقیمت شده است. با این حال دیری نگذشت که با آغاز هزاره سوم ق. م و اختراع خط، تمدن شوش گوی سبقت را از همگنان ربود و پایه تمدنی سترگ را بنیان گذاشت.

آگاهی از حود و ثغور و فراز و نشیب های تاریخ ایلام و ژرف نگری در اجزا آن، سهم لیان (بوشهر کنونی) را مشخص می نماید. لیان تا چه اندازه در مجموع حکومت سیاسی ایلام دخیل یا سهیم بوده؟ چه نقشی در حلقه تجارت دریایی برون مرزی و نواحی داخلی قلمرو حکومتی داشته است؟و سرانجام این که موقعیت مذهبی آن و دلایل توجه پادشاهان متعدد ایلام به آن چه بوده است؟

پاسخی به سوالات یاد ده مستلزم دید کلی و همه جانبه به تاریخ ایلا و بیان سهم و موقعیت لیان است. هر چند که فقر منابع باستان شناسی در لیان و عدم انجام حفاری ها باعث شده که اطلاعات ما از این شهر گسترده نباشد، با این حال یافته های اندک از کتیبه های موجود تا حدی روشنگر گذشته این کهن دیار ایلامی است.

قبل از هر چیز ضروری است که به حدود مرزها و تقسیمات داخلی امپراطوری پرداخته شود. به طور کلی مملکت ایلام شامل خوزستان، لرستان، پشت کوه و بخشی از پارس یعنی انشان یا انزان بود که از شمال به حدود کرمانشاه در غرب به دجله ودر جنوب در سواحل خلیج فارس به لیان یعنی بوشهر کنونی می رسید.

هر چند نظریه هایی دامنه قلمرو الام از جنوب را فراتر از لیان و حتی تا میناب و بحرین ترسیم می نماید ولی سندی که به شکل متقن و مشخص به این امر صحه بگذارد تا بحال پیدا نشده و باید منتظر کاوش های دقیق آینده بود. اعتقاد بر این است که ایلامی ها ابتدا در کوههای شرق و شمال شرق جلگه شوش زندگی می کردند ولی از اوایل هزاره سوم به جلگه خوزستان فرود آمدند تا در جوار رودهای پر آب و زمین های هموار حاشیه آن، فصل جدیدی را بر تاریخ بیفزایند.

منطقه شوش یعنی محل استقرار ایلامی ها، بین دو رود خواسپ (کرخه) در غرب و کوپراتس (رود دز) در شرق و اولای یا اولئوس در شمال قرار داشت. رودهای یاد شده منبع خوبی برای کشاورزی و هم مانعی طبیعی برای حفاظت منطقه در برابر مهاجمان بودند که به هر جهت در رشد و شکوفایی تمدن شوشان موثر واقع گردیدند.

در مورد شروع زندگی یکجانشینی به شکل جمعی در شوش، نظرات یکسان نیست. گفته شده که ابتدا اجتماعات محدودی در 15 و 30 کیلومتری شمال و شرق شوش پدید آمدند که شروع این حادثه را پنج تا هفت هزار سال پیش از میلاد تخمین می زنند اما زندگی در شوش از هزاره چهارم ق. م شروع شد. تاریخ اخیر که شروع رسمی زندگی در شوش است اول بار توسط “ونسان شیل” به نام “پروتوایلامی” یا ” ایلام متقدم” نام گرفت. این نام به نخستین خط بدست آمده از این دوره و به طور کلی به فرهنگ ابتدایی حوزه دشت شوش تعمیم پیدا کرد.

” این دوره که همزمان با پیدایش خط در بین النهرین است در حدود قرن بیستم و هشتم ق.م پایان می باید.” تمدنی که در این زمان وارد مرحله شهرنشینی شد برای بقای خود و رفع نیازهای اقتصادی و استقرارسیاسی نیازند به ایجاد رابطه سیاسی و بازرگانی با مرکز و درون ایران و همسایگان خود در میان دو رود (بین النهرین) بود. استقرار دایمی، اختراع خط، توسعه کشاورزی و بازرگانی باعث پیدایش سازمان های کشاورزی و اقتدار سیاسی شد که سرانجام ایلامی ها را رویاروی اقوام میان دو رود قرار داد. پادشاهان ایلامی به شهرهای آباد میان دو رود حمله کردند و اقوام میان دو رود هم برای به دست آوردن فلز (سرب، مس، قلع و نقره)، سنگ های زینتی (مرمر، خاراو ابسیدین)، اسب و غیره خاک ایلام را آماج تاخت و تا قرار می دادند.

موانع طبیعی مانند کوه ها رودخانه ها و تنوع مردمان از نظر نژادی و حوزه های فرهنگی، باعث نوعی تقسیم بندی سیاسی در تاریخ ایلام شد که در طول تاریخ دو هزار و پانصد ساله خود با اعتنا به تقدم شوش، به نوعی باعث چرخش قدرت در مناطق و حوزه های سیاسی متفاوت گردید.

در مورد اسامی ایالت ها و مناطق ایلام نظریات متنوع و مختلفی بان شده است. با این حال اکثراً از چهار ناحیه نام برده اند: شوش، آوان، انشان و سیماش (یا سیماشکی). منطقه اول را دشت شوشان و بقیه را ایلام (شاید به دلیل منطقه بلند و کوهستانی آن) می نامند. در مورد جایگاه امروزی مناطق یاد شده هم نظرها یکسان نیست البته شوش در این میان استثا است. پی  یر آمیه، آوان را در حدود امیدیه و ماهشهر کنونی می داند که تقریباً در جنوب شرق  شوش قرار می گیرد ولی ” والتر هینتس” آن را در منطقه شمالی تر در حدود شمال شرق شوش مشخص می نماید.

جورج کامرون جایگاه آوان را شمال شوش می داند. اشارات حاکی است که اوان بایستی شوشتر فعلی و سیماش منطقه شمال خوزستان با مرکزیت خرم آباد باشد. منطقه انشان در غرب و شمال غرب پارس تا مرکز آن قرار داشت و این منطقه با شوش را ” انزان سوسنکا” می نامیدند. در کل ایلامی ها سرزمین خود را هاتامتی یا هلتامت می نامیدند که به معنی ” سرزمین خدا” بود.

هر چند نمی دانیم که سیستم دولت شهر، همانند میان دو رود و یونان باستان در ایلام حاکم بوده یا نه ولی چنین پیداست که ساختار حکومت ایلام براتحاد میان بخش های مختلف، پایه ریزی شده بود. فرمانداران ایالات زیر نظر نایب السلطنه کار می کردند و او هم زیر نظر شاه ایلام قرار داشت تا قبل از پادشاهی دوره میانی، جانشینی بر اساس ” وراثت از طریق برادر” بود به این ترتیب که جانشین پادشاه نه فرزند او، بلکه برادر وی بود.

در مدت بیست و دو قرن (هزاره سوم ق.م تا نیمه هزاره اول ق.م) سلسله های پادشاهی از نواحی مختلف بر ایلام حکومت کردند که مدارک مکتوبی از آنها باقی است. ولی قلت منابع در همه دوره ها، باعث شده که سه دوره تاریک از یک تا چهار قرن در لابلای تاریخ سلسله ای آن قرار می گیرد.

البته شایان ذکر است که با سنجش سالنامه های بابلی، آشوری و کتیبه های ایلامی در مورد زمان حکومت سلسله ها و مدت آن، اختلاف نظر وجود دارد که در اعتقادات پژوهش گران تاریخ ایلام نیز بی تاثیر نبوده است.

به طور کی یک تقسیم بندی از تاریخ سلسله ای ایلام به شرح زیر است:

1-     سلسله پادشاهان آوان (220-2670 ه.ق) یا (220-2500 ق.م)

2-     دوره تاریک اول (2100-2200 ق.م)

3-     پادشاهان سیماش (1850-2100 ق.م)

4-     دوره سلسله اپارتی یا سوکل مخ ها (نایب السلطنه ها بزرگ) (1505-1830 ق.م) یا (1520-1850 ق.م)

5-     دوره تاریک دوم به مدت 150 سال (1350-1500ق.م)

6-     سلسله ایگهالکی (در انزان یا انشان) (1210-1350 ق.م)

7-     سلسله شوترکی (1110 ق.م – 1205 ق.م) عصر طلایی ایلام

8-     دوره تاریک سوم (760- 1110 ق.م)

9-     سلسله پادشاهان ایلام نو (640-760 ق.م)

در اولین هزاره تاریخ ایلام، سلسله آوان، سیماشکی و اپارتی به قدرت رسیدند.